درمسیر زندگیم یا بن بست است یابی انتهایی جاده های سردرگمی
کاش بیایی مولای خوبم ای سبز پوش نور و روشنایی
گلدسته های جمکران نگران تر از همیشه سربه آسمان تنهایی میسایند بیا مولایم
کبوتران پرشکسته در خاکستری ترین بی سرانجامی به پرواز در میآیند
ندبه ام پایانی ندارد
طلوع کن خورشید من خودم برگ های پاییزی مسیر پر غبار ت را با اشک چشم می شویم و نرگسان مضطرب را به امید طلوعت صدا می زنم
سجاده ی من گلستانی از "امن یجیب"را بااقیانوسی از اشک به تصویر کشیده
بزرگوارم ادرکنی و لا تهلکنی